آنکه به بیماری کلی مبتلی است. خوره ناک. جذامی. (فرهنگ فارسی معین). خوره ای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مرد کلی ناک را پاک کرد؟ (ترجمه دیاتسارون ص 50). و رجوع به کلی (بیماری) شود
آنکه به بیماری کلی مبتلی است. خوره ناک. جذامی. (فرهنگ فارسی معین). خوره ای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مرد کلی ناک را پاک کرد؟ (ترجمه دیاتسارون ص 50). و رجوع به کُلی (بیماری) شود
چین دار. شکن دار. (یادداشت مؤلف) : غرص، شکن ناک شدن اندام برای لاغری بعد فربهی. (منتهی الارب). در خراسان شکن ناک را به اشیاء اطلاق میکنند و در انسان می گویند: ’چروک دار’ هرچند چروک را در جامه هم استعمال می کنند
چین دار. شکن دار. (یادداشت مؤلف) : غرص، شکن ناک شدن اندام برای لاغری بعد فربهی. (منتهی الارب). در خراسان شکن ناک را به اشیاء اطلاق میکنند و در انسان می گویند: ’چروک دار’ هرچند چروک را در جامه هم استعمال می کنند